سه شنبه 31 تير 1399   |   نقد و نظر    |    سفر سهراب ، مهرزاد دانش ، امید عبدالهی

نقدی بر فیلم مستند « سفر سهراب » ساخته ی امید عبدالهی

سفر سهراب

سفر سهراب

مهرزاد دانش

مستندهای چهره نگارانه، درباره شخصیت هایی هستند که قرار است در طول فیلم، اطلاعات و تحلیل های هویتی، کاری، تاریخی و...از آن ها برای مخاطب عرضه شود. ساده ترین نوع مستندهای پرتره، روایت نریشن بر روی تصاویر یا فیلم ها و یا مصاحبه هایی است که مستندساز از سوژه مورد نظرش به ترتیب توالی و ترتیب های تاریخی ارائه می دهد و نوعی سرگذشت نامه بصری را در طول فیلم می نویسد. عبداللهی در سفر سهراب، سراغ شخصیتی رفته است که چندین مشکل در پرداختن به او وجود داشته است. سهراب شهید ثالث با این که از نامدارتین سینماگران ایرانی است، اما به دلیل مهاجرت طولانی اش به آن سوی مرزها از یک طرف و گذشت تقریبا دو دهه از مرگش، فضای مساعدی پیش روی یک مستندساز برای ساخت مستند چهره نگارانه از این شخصیت وجود ندارد. پس نزدیکی به این آدم و شناساندنش به مخاطب و ابراز نکات جدید برای آن ها که می شناختندش، نیاز به فضایی داشته است که به نظر می رسد عبداللهی به طور کلی به آن دست یافته است. از این حیث، سفر سهراب مستند شسته رفته و خوبی است که کارکردهای مقبول یک مستند در این ژانر خاص را دارا است.
فیلمساز ضمیر به کار رفته در لحن گفتار روی متن را بر اساس خطاب قرار داده است؛ گویی که خود عبداللهی دارد با روح سهراب شهید ثالث به گفت و گویی صمیمانه می پردازد. این گفت و گو البته تا حد زیادی شکل و شمایل شیفته وار دارد و به خوبی پیدا است که مستندساز نتوانسته ارادت ویژه خود را به سوژه اش پنهان دارد و حتی چه بسا، عمد هم داشته است تا این علاقه و احترام زیاد، تبلوری فراوان هم داشته باشد. در عین حال این لحن، این امکان را فراهم می آورد تا مستند از قالب های تکراری و کلیشه ای مستندهای پرتره معمولی فاصله بگیرد و نوعی عنصر کنجکاوی را نسیت به سوژه اثر تقویت سازد. فیلمساز ابتدا با نمایش تصاویری از فضاهای اطراف ریل راه آهن شهرستان بندر ترکمن که محل ساخت دو فیلم معروف شهید ثالث بود، نقبی به درونمایه اثرش می زند و از همین جا پایه متن را بنا می نهد. انگار قرار است در این فضا، در جست و جوی هدف و روح و انگیزه آدمی باشیم که دهه ها قبل با ساخت تنها دو فیلم در کشورش، در تشکیل زیربنای سینمای متفاوت از قالب های بازاری و نازل، سهم بسیار زیادی به خود اختصاص داد. اما چگونه دسترسی به این راز در فیلم گسترش پیدا می کند؟
عبداللهی چند زاویه را در بررسی چهره سهراب شهیدثالث دنبال کرده است: گاه به موقعیت های خانوادگی و خصوصی او، از خودکشی های دوران نوجوانی گرفته تا نوع رابطه اش با مادر و یا علاقه ای که به عمه اش داشت و یا نامه های صمیمانه ای که به عمویش می نوشت، نظر داشته است؛ و گاه روند ورود و حضورش را در سینما مرور کرده است و نکته های قابل توجهی از سرگذشت او را در سینما و در مواجهه با فیلمسازان، مدیران فرهنگی و منتقدان بازخوانی کرده است؛ و گاه نگاه او را به مبانی زیبایی شناسی سینمایی از زاویه منحصر به فرد سبکش در سینمای ایران تحلیل می کند و حتی نقدهایی را در خصوص برخی سکانس ها و نماها و موقعیت های دو فیلم یک اتفاق ساده و طبیعت بی جان ارائه می دهد. در طول همه این زاویه ها، تاریخ سینمایی و اجتماعی دوره ای از فضای کشور هم مرور نسبی می شود و نکته هایی مانند مواجهات سنت و تجدد، فقر، آوازه گری های حکومتی وقت، سانسور، رقابت ها و حسادت های صنفی، الینه شدن توده ها در مواجهه با هنر اصیل، و...روایت می شود. آن چه به این موقعیت بهای خوبی می دهد، ظرافت های روایی و تمهیدات فکرشده فیلمساز است که مانع از شکل گیری بیانی گل درشت و کلیشه ای است. مثلا استفاده او در پیوند دادن دو نسخه مستعمل و با کیفیت فیلم یک اتفاق ساده، بهره گیری از موتیف قطار (چه در بعد نمای نقطه نظر داخلش و چه از بعد شنیداری صدای حرکت لوکوموتیو روی خط آهن)، تمهیدات شنیداری در فصل موزه سینما که نهایتا به تمرکز بر وجهه شهیدثالث از پی مرورهایی تاریخی می رسد، و...کانون هایی پرتأمل را برای مخاطب فراهم می آورد. از همه بهتر و بارزتر، استفاده از تصاویری از شهیدثالث است که به نظر می رسد تاکنون کمتر کسی آن ها رادیده است که با کنارهم قرار دادن آنها باچند گفت و گوی آرشیوی خیلی خوب با این سینماگر فقید و برخی دسنوشته ها، موقعیت قابل توجهی را در بررسی شخصیت و سینمای شهیدثالث پرورش می دهد.  سفر سهراب، تجربه دلنشینی برای بیننده اش به یادگار می گذارد.