درک عمق سطح/ نقدی بر مستند «اتودهای قرنطینگی»

درک عمق سطح/ نقدی بر مستند «اتودهای قرنطینگی»

اتودهای قرنطينگی مستندی در چهارده اپيزود است که فراز فداييان از چگونگی سپری شدن دوران قرنطينه پدرش در خانه فيلم‌برداری کرده است.

فاطمه شاهبنده: اتودهای قرنطينگی مستندی در چهارده اپيزود است که فراز فداييان از چگونگي سپري شدن دوران قرنطينة پدرش در خانه فيلم‌برداري کرده است. هر اپيزود موضوع متفاوتي دارد: گردش در شهر از پشت‌بام، ديدن، رؤيا، صداها، بي‌خوابي و... و امور روزمره‌اي مانند تماشاي فيلم، غذا خوردن، خوابيدن، کتاب خواندن و کارهاي ساده ديگر اما آن‌ها را به شکلي منحصربه‌فرد نشان مي‌دهد. هدف مشخص است: نمايش روزمرگي ساکن در فضاي تکراري خانه با نگاه به سطح اما عميق. سادگي سطوح و سادگي اعمال هر روزة زندگي: غذا خوردن، ورزش کردن، فيلم ديدن و قضاي حاجت که براي ما به ‌طور معمول از روزمرگي گذر کرده و به روز-مرگي رسيده اما در قاب‌هاي فداييان به منظره‌اي شگفتي‌آفرين بدل شده است. اين بازنمايي که چه‌طور يک برگ گل بي‌اهميت گوشة تاقچة خانه با تغيير کوچکي در نور مي‌تواند به يک برگ سبز زيباي جلادهنده در مرکز اتاق بدل شود و قاب‌هايي که نشان مي‌دهند گل شبدر کم از لالة قرمز ندارد؛ اگر درست ببيني.

 

چهارده اپيزود که در عين تفاوت در موضوع در ارتباطي عميق قرار گرفته‌اند براي نشان دادن يک کل واحد مانند واژه‌هاي غنايي. واژه به غنا رسيده و اپيزود به زندگي. از نگاه فيلم‌ساز يک حقيقت زيباي هنري شاعرانه در هر نماي اتودهاي قرنطينگي وجود دارد. همه‌چيز آن قدر متفاوت است که گويي فداييان به بيننده يادآور مي‌شود هيچ چيزي ساده نيست بلکه تنها در ذهن ما بار معنايي و حقيقي خود را از دست داده‌ است. زيبايي‌شناسي در کار مستند ارتباطي ناگسستني با عمق نگاه کارگردان و گستره‌اي دارد که او از جهان درک مي‌کند و درکِ عمقِ سطح، معنايي است که مي‌توان از اين فيلم فداييان آموخت و از آن‌جا که عکاس است در اپيزودِ «گردش در شهر از پشت‌بام» کمي عکاسي به بيننده مي‌آموزد و از آن‌جا که کارگرداني ماهر است با اکستريم کلوزآپ‌هاي بي‌شمار در هر اپيزود همذات‌پنداري مي‌آفريند. خودش (در مقام کارگردان) با خودش (در مقام سوژه) با بيننده (در مقام همدردي در قرنطينه) و از آن‌جا که مشاهده‌گر است چه‌طور ديدن مي‌آموزد در «ديدن»، و از آن‌جا که شعر مي‌خواند در هر اپيزود و بيش‌تر در «رؤيا» به قاب نثر مي‌بخشد و خيال را جزيي از حقيقت زندگي مي‌بيند؛ همان خواب و خيالي که هر شب در زندگي ما تکرار مي‌شود.

 

در اپيزود «صداها» روزمرگي‌ها شگفتي آفرين مي‌شوند. او به تفکر، جان مي‌دهد. تصويري از شير آب بسته با صداي شير آب باز! تصويري در ترکيب اين دو در ذهن نقش مي‌بندد از شير آب بازي که به چشم قابل‌ديدن نيست اما مي‌بيني. و باعث مي‌شود با تفکر ببيني. در اين اپيزود به کوشش فداييان پدر و پسر صدا و تصويرهاي تکراري هرروزه در ذهن بيننده کاشته مي‌شوند و محصول‌شان تفکري مي‌شود که ذهن نقشي را بسازد که در قاب قابل‌ديدن نيست اما در ذهن هست. شير آب بسته را در قاب مي‌بيني و شير آب باز را در ذهن. دو تصوير بر هم. يکي موجود و يکي حاصل ذهنيت.

 

تصور معمول اين است که مستند بايد مخاطب را با اطلاعات واقعي دربارة مکان‌ها رويدادها و مردم وارد قلمرو و تجربه‌هاي جديد کند. اما اتودهاي قرنطينگي مخاطب را وارد قلمروي آشنا از هزاران تجربة مشترک بين انسان‌ها مي‌کند و مشخص است فداييان شيفتة تمام چيزي است که در صدا و تصاويرش مي‌يابد. چيزي که به نظر او عميق‌تر و بامعناتر از ‌چيزي است که به نظر مي‌رسد. پس با گزينش و آرايش تجربه‌هاي مشترک روزانه بين انسان آن‌ها را به طوري چشم‌گير تصوير مي‌کند و با اين کار خود را نيز براي مخاطب بيان مي‌کند. زمان مستند کوتاه است و هر اپيزود شايد چند دقيقه‌اي بيش‌تر نيست ولي هر تک‌نما زاوية ديد و اطلاعات بسياري در خود دارد، مثلا با نماي نزديک از ساعت، هنگام و زمان دقيق روز نشان داده مي‌شود. تغيير در حال‌وهواي آسمان، حس‌وحال خيابان و حس شخصيت که تمام اين حس‌وحال‌هاي متفاوت با اختلاف نور و تغيير لحن موسيقي ايجاد شده‌اند.

 

در برخي اپيزودها مانند «جادوي فکر، جادوي سينما» افکار فيلم‌ساز هم تصوير شده‌اند که در جريان آن‌چه مي‌انديشد و آن‌چه دل‌تنگش است قرار گيريم. صحنه‌ها و نماهايي که کم‌وبيش پيوسته قسمتي از داستان بزرگ‌تري به نام «گذران» زندگي هستند و ساعتي که معادل يک فصل از يک کتاب است. به طور کلي مي‌توان اين فصل را با نقش مهمي که در کل داستان دارد تعريف کرد. بخش مهمي از زندگي اعمالي است که ناتواني در انجام درست هر کدام مخل آسايش مي‌شود؛ مانند اپيزود «بي‌خوابي». همين ناتواني در خواب چندساعتة شب، چند ساعت را به زماني بي‌پايان بدل مي‌کند. در‌ «بي‌خوابي» درد مشترکي نشان داده مي‌شود که قرار بود تنها از قرنطينه بگويد اما اين درد‌هاي مشترک کوچک به جذابيت کار افزوده‌اند.

 

اپيزود پاياني «ناپرهيزي» شايد بيش‌تر به اين روزهاي درگير با کرونا ارتباط داشته باشد؛ طي کردن مسافتي و بعد مشاهدة تابلوي محل تجمع ايمن که سؤالي را در ذهن شکل مي‌دهد: مگر در اين شرايط خاص تجمع ايمني هم هست؟ يک نصيحتِ بدون کلام مي‌تواند در ميان اين تصاوير و سؤال پيش‌آمده شکل گيرد.

 

شيلا کوران برنارد مي‌گويد: «مستند خوب پيش‌فرض‌هاي ما را درهم مي‌شکند؛ مرزها را مي‌شکافد و ما را هم در مفهوم واقعي و هم در معناي ذهني به جهاني مي‌برد که فکر آن را هم نمي‌کرديم.» حال آيا اين جهان قابل‌بحث تنها جهاني خارج از محدودة زندگي معمولِ ما با انسان‌هايي کاملا ناآشنا و زندگي‌هايي کاملا غريبه با زندگي ما، بايد باشد؟! و يا پيدا کردن درکي عميق‌تر نسبت به امور به نظر سطحي زندگي براي انسان شهرنشين گيرافتاده در آپارتمان‌هاي کوچک و گويي در قرنطينه‌اي هميشگي و بي‌پايان؛ مفيدتر نيست؟ 

***
 

کارگردان و تدوينگر: فرشاد فداييان. تصويربردار و صدابردار: فراز فداييان. آهنگ‌ساز: کياوش صاحب‌نسق و فراز فداييان. محصول 1399 مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي، 60 دقيقه.

طي ماه‌هاي شروع بيماري کرونا، فيلم‌ساز روزها و شب‌هايش را در شرايط قرنطينه سپري مي‌کند. او شرايطش را در چهارده اپيزود روايت مي‌کند.


منبع: ماهنامه سینمایی فیلم امروز/ شماره 2