درباره مستند «طلوع آرورا»/ سفر از دل تاریکی

درباره مستند «طلوع آرورا»/ سفر از دل تاریکی

در «طلوع آرورا» سپیدۀ صبح سفری را آغاز می‌کند که در آن شاهد کشته شدن تک تک افراد خانواده‌اش است و پس از تحمل قتل و غارت، عاقبت از طریق روسیه به امریکا می‌رود تا فریاد این نسل‌کشی را به گوش جهانیان برساند.

به گزارش روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند،تجربی و پویانمایی، محمدتقی رحمتی: «طلوع آرورا» مستندی انسانی و در عین حال سیاسی است و به راحتی می‌توان ردپای سوءاستفادۀ امپریالیسم جهانی به سرکردگی امریکا در راستای مطامع استراتژیک حاکمیتی جهان را در آن مشاهده کرد.

تاریخ معاصر جهان نشان داده که همیشه باطل برای پیشبرد منافع خود از مسائل انسانی و هنر، بهترین استفاده‌ها را برده؛ چراکه هنر از پتانسیل قدرتمندِ «درام» برخوردار است و قانون نامرئی سیاسیون تأیید می‌کند که بهترین سیاست، سیاستی است که درام داشته باشد.

درام، مخاطب را به دنیای خود دعوت می‌کند و با جذابیت‌‌های خاصش، ذهن مخاطب را محو در این دنیا می‌کند؛ لذا هنر با استفاده از قدرتِ درام این قابلیت را دارد که عقل و احساسات را در دست خودش بگیرد و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد و گاهی هم آنقدر این دو را در هم بیاویزد که تشخیص سره از ناسره مشخص نباشد و گاهی هم وظیفۀ انحراف ذهن مخاطب از مسائل بیرون و اغوای او را دارد.

اینجاست که نقش و ارزش «سواد رسانه‌ای» نزد مخاطب اهمیت پیدا می‌کند و حاکمان شر، هنر را به عنوان سربازی دوست‌نما به خدمت می‌گیرند تا در روح و روان و ناخودآگاهِ اذهان عمومی نفوذ کنند و اهداف خود را به پیش ببرند.

مستند «طلوع شفق» به داستان دختری ارمنی می‌پردازد که اسمِ ارمنی‌اش «سپیدۀ صبح» (آرشالویس ماردیگیان) است و با خانواده‌اش زندگی رؤیایی و نوستالژیکی دارد و پدر با تخصص منحصر‌به‌فردی که در رنگ‌آمیزی پیله‌‌های ابریشم دارد، روحیه‌ای ظریف و زیبا در خانواده ایجاد کرده؛ اما دست قدّار روزگار یا همان ترکان عثمانی، آن‌ها را به عنوان مانعی برای تشکیل آرمان‌شهر پان‌ترکیسم و پان‌تورانیسم می‌بیند و با کشتار مردان و تبعید و فروش زنان ارمنی و... نسل‌کشی راه می‌اندازد که البته ترک‌ها هنوز آن را قبول ندارند و رد می‌کنند.

با این نسل‌کشی، سپیدۀ صبح ارمنی سفری را آغاز می‌کند که در آن شاهد کشته شدن تک تک افراد خانواده و فامیلش است و پس از تحمل قتل و غارت و تجاوز و فرارِ سؤال‌برانگیزِ چندین‌باره از دست اربابان تُرک خود، عاقبت از طریق روسیه به امریکا می‌رود تا فریاد این نسل‌کشی را به گوش همۀ جهانیان برساند.

این دختر با بیان خاطرات خود به صورت هفتگی، پرفروش‌‌‌ترین صفحات روزنامۀ امریکا را رقم می‌زند و سپس تحت عنوان «جمع‌آوری کمک برای مردم ارمنی» با حمایتی سؤال‌برانگیز از درون امریکا، که ظاهری انسانی دارد، به شهرهای گوناگون سفر می‌کند و با سخنرانی و کنفرانس نظر همه را به کشتار ارامنه جلب می‌کند.

داستان این دختر به قدری برای مخاطبِ امریکایی جذاب می‌شود که سینمای امریکا در سال 1919 تصمیم می‌گیرد فیلمی صامت با نام «حراج روح‌ها» را بر این اساس و با بازی شخصیت واقعی خودِ دختر بسازد و آن را اکران کند و دخترِ هفده‌سالۀ قصۀ ما به ستارۀ هالیوود تبدیل شود و در کنار آن، دختر همچنان به سفرهایش ادامه می‌دهد.

جالب اینجاست که به خاطر ضعف دختر در طی این سفرها، روحیۀ سرمایه‌داری و کاپیتالیستی امریکایی تصمیم می‌گیرد او را در صومعه‌ای محبوس و فرد دیگری را به جای او به مردم قالب کند و به کنفرانس‌ها و سخنرانی در شهرهای مختلف ادامه دهد؛ اما به ناگهان اتفاق عجیبی می‌افتد و تمام نسخه‌‌های فیلم در سرتاسر امریکا جمع‌آوری و نیست و نابود، و تمام سفرها کنسل می‌شود.

چه اتفاقی قرار بود بیفتد که دولت امریکا از ابزار رسانه‌ای خود برای نسل‌کشی ارامنه این همه مایه گذاشت و چه اتفاقی در مذاکرات بین امریکا و ترکیه بعد از جنگ جهانی اول افتاد که ناگهان تمام اسناد بصری این واقعه جمع‌آوری و نیست و نابود شد‌؟ اینجاست که سؤالی شک‌برانگیز در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود و متوجه زد و بندی سیاسی در پشت پرده می‌شود.

این مهم آنجا بیشتر تقویت می‌شود که ناگهان بعد از بیست و خرده‌ای سال پس از مرگ «آرورا ماردیگیان» خبردار می‌شویم که در سال 1994، بعد از فوت دختر، بخش‌‌هایی از فیلم «حراج روح» پیدا شده و انستیتو زوریان ارامنه در کانادا بعد از پنجاه سال فعالیت و 28 سال بعد از فوت دختر، تصمیم به ساخت این مستند می‌گیرد؛ مستندی که همراه با نطق رئیس‌جمهور امریکا در به رسمیت شناختن نسل‌کشی ارامنه، آه از نهاد دولت ترکیه و آذربایجان برمی‌آوَرَد و صدای آن‌ها را بلند می‌کند که: تحریف تاریخ می‌کنید و شما خودتان، تاریختان پر است از نسل‌کشی بومیان امریکا و کانادا! و اینجاست که باید منتظر بمانیم که آیا ترکیه از زیاده‌خواهی و توسعه‌طلبیِ پان‌ترکیسم کوتاه می‌آید تا مبادا منافع امریکا در خطر بیفتد و سودای شاخ شدن در برابر اسرائیل و سیطره بر منطقۀ خاورمیانه را بی‌خیال شود، یا این جریان‌سازی هنری و رسانه‌ای ادامه دارد و کار به جنگ و شورای امنیت و تحریم و جریمه‌‌های سنگین و غیره و نهایتْ اخته شدن ترکیه همانند آلمان و ژاپن می‌انجامد؟!

از سویی دیگر، این سؤال مطرح می‌شود که انستیتو زوریان ارامنه، چرا این همه سال سکوت اختیار کرده و پا را از انتشار کتاب فراتر نگذاشته و حالا هم در سایتش اعلام می‌کند که از تحقیقات در مورد نسل‌کشی در هر کجای جهان حمایت می‌کند؟! در حالی که مدام گورهای دسته‌جمعی بومیان در کشور کانادا کشف می‌شود و این انستیتو به همه‌چیز می‌پردازد الا خود کانادا!

هرچند ما در این نقد در پی کوبیدن هنرِ این مستند و مسائل و فجایع انسانی آن نیستیم و فقط سعی می‌کنیم مخاطب را به هوشیاری و تمییز مسائل هنری و سیاسی و عدم بازیچه شدن دعوت کنیم، اما مستند در انتها باز هم مخاطب را غافلگیر می‌کند و با نمایش مصاحبه‌ای از آرورا ماردیگیان در اواخر عمر، این مسئله را بیان می‌کند که اگر امریکا بعد از جنگ جهانی اول، ترک‌ها را محکوم می‌کرد و پای آن‌ها را به دادگاه می‌کشید، شاید ماجرای هولوکاست اتفاق نمی‌افتاد‌؟!

حالْ ارامنه باید از خود بپرسند که چه شده، در حالی که آزادی بیان در غرب شعاری بیش نیست و هر گونه تحقیقات در مورد هولوکاست ممنوع است و هر کس، دست به تحقیق بزند، همانند روژه گاردی فرانسوی، دادگاهی و بایکوت می‌شود، چرا در این زمانه اجازه داده‌اند نسل‌کشی ارامنه دوباره برجسته شود و چرا تا کنون هیچ دادگاهی در این زمینه برگزار نشده‌؟!

اینجاست که مشخص می‌شود، دوباره کلاه گشادی سر ارامنه رفته و فیلم، مصادره به مطلوب یهودیان شده و خودِ ارامنه هم اهمیتی برای امپریالیسم جهانی ندارند و با ساخت این مستند، بازی خورده‌اند و در واقع جمع‌آوری تمام نسخ فیلمِ حراج روح، دوباره اتفاق افتاده است. هرچند این سیاهه رنگ و بوی نقد سیاسی به خود گرفت، اما هدفْ بیداری انسان و استقلال انسانیت در تمام دوران‌ها و مکان‌ها بود. تمام.