شامحمدی:

سینمای داستانی سرگرم می‌کند اما مستند اجتماعی اثرگذاری دارد

سینمای داستانی سرگرم می‌کند اما مستند اجتماعی اثرگذاری دارد

مهدی شامحمدی معتقد است که اثرگذاری سینمای مستند در سوژه‌های اجتماعی فاصله خیلی زیادی با سینمای داستانی دارد، اما عدم اکران درست، مستندسازان را با مشکل مواجه کرده است.

به گزارش روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، تسنیم: سینمای مستند ایران طی سال‌های اخیر تلاش زیادی کرده تا آیینه‌ای از جامعه‌اش باشد و مهم‌ترین دغدغه‌های اجتماعی مردم را به تصویر بکشد. به گفته بسیاری از مستندسازان این بخش از سینما هرچند موفق یا ناموفق، تلاش کرده کم و کاستی‌ها را تذکر بدهد، مطالبه‌گر باشد و جامعه را به وجود رسانه‌ای دلگرم کند که در آن سانسور کمترین جایگاه را دارد. به نظر شما سینمای مستند ما در این حوزه موفق عمل کرده است؟ آیا توانسته به سوژه‌های اجتماعی آن طور که باید بپردازد؟‌

به نظرم وقتی درباره سینمای مستند اجتماعی صحبت می‌کنیم درباره دو بخش از فیلمسازها حرف می‌زنیم. گروه اول که اکثریت هم هستند، مستندسازان واقعی‌اند که به صورت دغدغه‌مند روی سوژه‌های اجتماعی کار می‌کنند؛ اینها وقتی سراغ این موضوعات در سینمای مستند می‌روند، دوست دارند تأثیرگذار باشند و برهمین اساس شرافتمندانه به موضوعات مختلف جامعه می‌پردازند.

در نقطه مقابل، تعدادی مستندساز داریم که فقط در شاخه‌های خاصی از مستندهای اجتماعی کار می‌کنند و هدف اصلی‌شان دریافت فاندهای بین‌المللی و حضور در جشنواره‌های مختلف خارجی با محوریت همین فیلم‌هاست. در حقیقت، سراغ سوژه‌های خاص اجتماعی مثل زنان، اعتیاد و ... که در خارج از ایران بسیار محبوب است می‌روند تا راهی به جشنواره‌های خارجی پیدا کنند.

این گروه از مستندسازان، بعضاً به سمت مستندهای دروغ‌نمایی هم می‌روند. مثلاً به گوشه‌ای از ایران سفر کرده و با سوءاستفاده از مردم آن منطقه که شناخت کمی از سینما دارند، مستندی غیرواقعی و دروغ‌نمایی می‌سازند. این دروغ‌نمایی از یک جایی به بعد به مخاطب ضربه می‌زند و روی او اثر سوء می‌گذارد. جالب اینجاست که این مستندها در جشنواره‌های معتبر خارجی نیز جایزه دریافت می‌کنند و مورد استقبال قرار می‌گیرند که البته ناشی از ناآگاهی داوران آن از فضای سینمای ایران است. متأسفانه در سال‌های اخیر ساخت مستندهای این چنینی که به "ماکیومنتری" شهرت دارند، در حال افزایش است.

هدف اولیه این گروه، سیاه‌نمایی از جامعه ایرانی است. سیاست‌های فستیوال‌های خارجی را متوجه شده‌اند و براساس همان‌ها فیلم می‌سازند و با استقبال آنان هم روبه‌رو می‌شوند. البته چنین مستندهایی در ایران جایگاه خاصی ندارد، چرا که خیلی زود لو می‌روند و مخاطب براساس لهجه‌های ساختگی افراد حین صحبت کردن یا بعضی رفتارهای عجیب و غریب می‌فهمد رفتار آن کاراکتر مقابل دوربین، بازیگری است، اما مخاطب خارجی به خاطر فیلم‌های تاثیرگذاری که از ایران دیده، عدم آشنایی با فرهنگ ایران و البته وجود زیرنویس که لهجه را می‌پوشاند، خیلی متوجه دروغ یا واقعی بودن مستند نمی‌شود.
 

این ماجرا منحصر به ایران هم نیست و در بین مستندسازان خارجی نیز دیده می‌شود. برای مثال، امسال فیلمی را در جشنواره سینما حقیقت دیدم که توجه مرا خیلی به خودش جلب کرد. وقتی درباره آن با یک فیلمساز دانمارکی گفت‌وگو می‌کردم، می‌گفت که این فیلم دروغ است. با این حال، آن چیزی که نگران‌کننده است این است که ساخت مستندهای این شکلی در ایران به شدت رو به افزایش است.

به نظرم بهتر است درباره مستندسازانی صحبت کنیم که به زعم شما دغدغه‌مند کار می‌کنند و دنبال سوژه‌های ناب اجتماعی‌اند. به نظر شما فیلمسازی آنان تا چه اندازه به حل آن مشکل اجتماعی کمک کرده است؟‌

معتقدم برعکس سینمای داستانی، سینمای مستند در حوزه‌های اجتماعی بسیار بسیار تأثیرگذار بوده و تأثیراتش در طول و عرض بوده است. بگذارید چند مثال بزنم؛ مستند "آخرین روزهای زمستان" ساخته مهرداد اسکویی، مستندی بود که به کودکان بزهکار که در کانون اصلاح و تربیت بودند، می‌پرداخت.

وقتی مستند «آخرین روزهای زمستان» پخش شد، تأثیر فوق‌العاده‌ای در جامعه داشت. در خلال یکی از همین اکران‌ها، یک مسئول دلسوزی آن را تماشا کرد، آن را به کمیسیون فرهنگی مجلس برد، سپس سر از بهزیستی درآورد و 6 ماه بعد از اولین نمایش آن، قانونی جدید درباره نگهداری کودکان زیر 12 سال به تصویب رسید. براساس این قانون، این نوجوانان به جای اینکه در کانون اصلاح و تربیت نگهداری شوند، در فضایی شبیه به دارالتعلیم که شباهت زیادی به خانه دارد نگهداری می‌شود، در اینجا مربیانی حضور دارند که آنها را مدرسه می‌برند و ... دقت کنید که همین مستند باعث  رقم خوردن چنین اتفاقی برای این نوجوانان شد.

چند سال پیش مستندی را درباره کمپ‌های اجباری که برای نگهداری معتادان خیابانی است ساختم. در این مستند نشان دادم که در این کمپ‌ها مواد فروشی رایج است و عده‌ای با همین کار، پول بسیار زیادی درمی‌آورند. نمایش این واقعیت تلخ، اثرات زیادی داشت، به طوری که با دستور ویژه و مستقیم رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر همراه شد و طی یک مدت چند ماهه وضعیت این کمپ‌ها مورد بررسی دقیق قرار گرفت و وضعیت بسیار بهتر شد.

مستند «نفس‌های ماندگار» ابراهیم اصغرزاده نیز اثرات بسیار زیادی داشت. مستندی که درباره مجروحین شیمیایی بود و تأثیرگذاری بسیار زیادی روی مخاطبین داشت. نمایش این مستند در محافل مختلف باعث شد تا او بتواند تعداد زیادی جهیزیه برای دختران دم‌بخت فراهم کند، چرا سوژه اصلی آن فیلم، آقا کاظم یک دختر دم بخت داشت و باید برایش جهیزیه تهیه می‌کرد.

علاوه براین، صادق اسماعیلی مستندساز کرمانی نیز فیلم‌ بسیار خوبی درباره افراد بی‌شناسنامه در همین منطقه ساخت که بسیار دیده شد. همین مستند باعث شد تا کاراکتر اصلی فیلم بعد از 22 سال صاحب شناسنامه شود، در حالی که تا قبل از این اتفاق آرزوی یکبار زیارت امام رضا را داشت اما چون شناسنامه نداشت، نمی‌توانست. فکر می‌کنم می‌توان مثال‌های زیادی زد که از حوصله این مصاحبه خارج است.

- درباره 2 گروه صحبت کردید؛ یک گروه دغدغه‌مند پیش می‌رود و فیلم مستند اجتماعی می‌سازد، گروهی دیگر براساس منافعش سراغ این موضوع می‌رود و چه بسا سیاه‌نمایی هم می‌کند. به نظر شما مرز بین نمایش واقعیت و سیاه‌نمایی چیست؟

به نظرم هرکسی اگر به وجدانش رجوع کند به راحتی می‌تواند بفهمد که برای حل یک مشکل اجتماعی و دغدغه‌مندانه فیلم می‌سازد یا برای حضور در جشنواره‌های خارجی. مرز سختی است اما به راحتی می‌توان فیلمی ساخت که سیاه‌نمایی باشد. کما اینکه اگر در فیلم مستند اخیرم، یعنی «خونه مامان شکوه» 10-12 سکانس وحشتناکی که از آن دختران در کمپ داشتم را قرار می‌دادم، این فیلم از حالت خبررسانی درباره فاجعه هولناک اعتیادِ دخترانِ کم سن و سال به اعتیاد، برمی‌گشت و تبدیل به یک فیلم سیاه‌نما می‌شد. شاید هم چنین فیلمی را در جشنواره‌های خارجی حلوا حلوا می‌کردند، اما چه مشکلی را در داخل حل می‌کرد؟

فراموش نکنید در ایران تنها 5 درصد از بچه‌هایی که درگیر اعتیاد می‌شوند، موفق به ترک دائم مواد مخدر می‌شوند و 95 درصد مابقی دوباره به مصرف مواد مخدر روی می‌آورند. در کشورهای دیگر هم همین است. شاید در کشورهای پیشرفته این عدد به 7-8 درصد برسد و در کشورهای ضعیف‌تر به 3 درصد برسد. بنابراین تاکید می‌کنم که مرزی نمی‌توان قائل شد؛ مرز آن، وجدان فیلم‌ساز و آن چیزی که در لحظه تولید فیلم از دل و ذهن فیلمساز می‌گذرد.

خیلی‌ها اصرار می‌کردند که خونه مامان شکوه در پلتفرم‌ها نمایش داده شود، اما من اجازه ندادم. با اینکه از سوژه‌ها رضایت‌نامه هم داشتیم و می‌توانستیم فیلم را به اکران هنر و تجربه ببریم، اما گفتم جای این فیلم در دبیرستان‌های دخترانه است، نه در جامعه. کاراکترهای ما می‌خواهند در زندگی کنند و با نمایش این فیلم تنها آینده او را نابود می‌کنید. مهدی بخشی‌مقدم نیز جلوی این ماجرا ایستادگی کرد و از شهرت و اعتباری که می‌توانست برایش به همراه داشته باشد، گذشت.
 

می‌خواهم درباره سینمای داستانی و سوژه‌های اجتماعی صحبت کنم؛ شما تجربه ساخت فیلم‌های کوتاه داشته‌اید و اخیراً نیز کارگردانی یک فیلم سینمایی بلند را به پایان رساندید. عده‌ای معتقدند میزان فروش فیلم‌ها در چند سال اخیر این کد را به فیلمسازان می‌دهد که برای فروش بهتر باید سراغ ساخت آثار کمدی بروند و سوژه‌های اجتماعی مثل قبل طرفدار ندارد. علاوه بر اینکه کلی برچسب نیز بهشان می‌خورد. به نظر شما عمر سوژه‌های اجتماعی در سینمای داستانی روبه پایان است؟

من فیلم‌های سینمایی داستانی که به سوژه‌های اجتماعی می‌پردازند را خیلی دوست ندارم، چرا که معتقدم مستندهایی با همین سوژه‌ها بسیار تأثیرگذارتر عمل می‌کنند. بارها دیده‌ام که ابتدای یک فیلم سینمایی می‌نویسند این فیلم براساس سوژه‌ای واقعی ساخته شده است؛ سؤال من از کارگردان آن این است که چرا سراغ ساخت مستندی از همین سوژه واقعی نرفتید و میلیاردی هزینه کردید؟

البته اگر پاسخ بدهند که فیلم سینمایی اکران عمومی می‌شود و فیلم مستند خیر، بهشان احترام می‌گذارم اما معتقدم سینمای داستانی جایی برای پرداخت به سوژه‌های اجتماعی نیست. دقت کنید مختصات سینمای داستانی گره خورده با تخیل است. آیا می‌توان در سوژه‌های حساس اجتماعی دست برد و تخیل کرد؟‌

البته به یک شرط می‌توان در سینمای داستانی سراغ سوژه‌های اجتماعی رفت و آنهم زمانی است که مواد خام درست و کاملی برای ساخت مستند وجود نداشته باشد. مثلاً از سوژه‌ای مثل سعید حنایی باید فیلم داستانی ساخته می‌شد و اصلاً نمی‌شد مستند ساخت، چرا که هم خود او دیگر در دسترس نیست و هم خانواده‌اش تمایلی به صحبت ندارند. بنابراین اگر کسی بخواهد از این سوژه مستند بسازد، باید یک روایت دست چندم ارائه بدهد که عملاً چنین مستندی را از تأثیرگذاری خارج می‌کند.

من فکر می‌کنم باید برای سینما یک رسالت دوگانه درنظر گرفت. یک بخش اثرگذاری اجتماعی و بخشی دیگر سرگرمی است. بار مسئولیت اجتماعی به دوش سینمای مستند است و بار سرگرمی برعهده سینمای داستانی.

منبع: خبرگزاری تسنیم