مرگ مظلوم برای مستندساز، تراژدی است

مستند «زیرخاکستر» ساخته مهدی فارسی با یک روایت تاریخی جذاب، میخواهد بگوید چه شد که در آن صبح تاریخی دیوارها فروریختند و حماس و جهاد اسلامی و دیگران دست به یک عملیات گسترده زدند و همه عواقب قابل پیش بینی آن را پذیرفتند.
به گزارش روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، نیمه پاییز پارسال، با هر نیمه پاییز دیگر از 1948 به این سو متفاوت بود. وقتی که طبق عادت برای شروع روز تلفن همراه را برداشتم و با کرختی سرصبح صفحات شبکههای اجتماعی را مرور کردم، نمیدانستم که قرار است با اخبار یک پیچ مهم تاریخی در غرب آسیا مواجه شوم. یک رخداد بهغایت مهم که حقیقتاً میتوان تاریخ را به قبل و بعد از آن تقسیم کرد. همانطور که خبر پشت خبر و فیلم پشت فیلم، آنچه در جریان بود را به چشمهای بهت زده من و لابد بسیاری دیگر در جهان میرساند، تشنگی و ولع نسبت به فهم ابعاد حماسهای که در خنکای پاییز غزه، گروههای مقاومت رقم زده بودند، بیشتر میشد.
همزمان که خورشید میخواست بر فلسطین بتابد، چند هزار راکت از دیوار حائل گذشتند و مجاهدان از هوا با پاراگلایدر و از زمین با هر چه که میتوانستند پا به سرزمین مادریشان گذاشتند تا ضمن اینکه با درختان زیتون دیداری تازه کنند، به حساب غاصبان نیز برسند و شد آنچه که شد.
وقت بازگشت، نزدیک به 250 نفر برای ضمانت بازگشت اسرای فلسطینیِ در بند رژیم صهیونیستی، به غزه آورده شدند و این سرآغاز سرخط هر روز اخبار سیاسی جهان در یک سال گذشته بود. رژیم میخواست از ننگ این شکست بزرگ بکاهد و داعیهی آزادی اسرایش را داشت و همین باعث شد که چشمش را به روی همهی موازین انسانی و اخلاقی ببندد و از آن صبح تا این روزها که دوباره خنکای نیمه پاییز به صورت میخورد، نزدیک به 42هزار تَن از ساکنان غزه کم شود. فلسطینیهایی که بیشترشان در آرزوی بازگشت به خانه زاده شدند و با همین آرزو دیده از جهان بستند.
برای مستندسازها، مرگ یک مظلوم یک تراژدی کامل است که میتوان از زوایای مختلف به آن پرداخت و هر کس از دید خود آن را روایت کند. رنجهای کمتر از این هم طبع حساس هنرمند را تحریک به تراوش میکند که بداند و بسازد و به گوش و چشم باقی برساند که مثلاً در یک گوشه از جهان فلان گونه جانوری در خطر انقراض است. حالا 40هزار آرزو در گور خفتهاند که بیشترشان کودکان و زنانی بودهاند که هیچ نسبتی با سلاح نداشتهاند و باقی هم انگار به جرم مرد بودن باکی از مردنشان نیست! هر کدام از اینها یک سوژهی تمام عیارند. هر کدام باید به واسطهی یک اثر هنری در تاریخ بمانند و رفتن مظلومانه خود را تا همیشه فریاد بزنند تا بلکه خوابرفتگان بشنوند که در این زمین مقدس، پای این درختان مقدس، خونهای مقدسی به زمین ریخته شده که خونخواهی از آن، مرز بین انسان بودن و نبودن است!
برای مثل منی که مستندباز هستم و پیگیر دیدن آنچه در این سالها از سوی فیلمسازها ساخته میشود، طبیعی است که چشم باز کنم و گوش تیز که ببینم طی سالی که گذشت در سپهر مستندسازی ایران اثر قابل توجهی دربارهی هفتم اکتبر 2023 و پس از آن ساخته شده یا نه ! مستندی که شایستگی لازم برای معرفی به مخاطبان علاقمند را داشته باشد، خواه با قضیه فلسطین همدل باشند یا نه. و شگفتا که انگار نیست. نه اینکه هیچ چیز نباشد، در اینجا بیشتر نگاهم به اثری است که از ظواهر اخبار و راشهایی که در شبکههای اجتماعی است فاصله گرفته باشد و کمی عمیقتر به مسائل نگاه کند. مستندی که از سطح پایینتر برود و ریشهها را کند وکاو کند.
باری، حسب اتفاق و از بخت خوش در بین مستندهایی که قصد حضور در جشنوارههای پاییزه را دارند، یک عنوان مستند، به چشم نگارنده آمد که صراحتاً در خلاصهی خود به موضوع هفتم اکتبر اشاره داشت. مستند «زیرخاکستر» ساخته مهدی فارسی که دست بر قضا به ریشههای رخداد پرداخته است و با یک روایت تاریخی جذاب و کمی مایهی مطایبه میخواهد بگوید چه شد که در آن صبح تاریخی دیوارها فروریختند و حماس و جهاد اسلامی و دیگران دست به یک عملیات گسترده زدند و همه عواقب قابل پیش بینی آن را پذیرفتند. به قول مستندساز بیایید این سریال را از فصل اول ببینیم و مثل کسانی نباشیم که در فصل پایانی به مخاطبان اضافه شدهاند و از همینجا دربارهی شخصیتهای اصلی و فرعی داستان قضاوت میکنند.
دیدن این مستند برای من ممکن شد، پس اکنون میتوانم به سیاق و روال گذشته برای مخاطب علاقمند به فیلمهای مستند از ابعاد روایی و فنی آن و چه و چه بگویم اما آن بماند برای مجال دیگری، امروز مسئله یک سوال اساسی و مهم است: چرا ما مثل این مستند کم داریم؟ چرا دربارهی موضوع به این درجه از اهمیت که برای ما رنگ حیثیت و شرف دارد، کم کاریم؟ و سوال مهمتر اینکه آیا همین یک نمونه هم که حرفی برای گفتن دارد، به سالگرد حادثه خواهد رسید؟ گویا قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد و حالا باید چراغ به دست بگیریم و در هزارتوی پرپیچ و خم نهادها دنبال آن تنگنایی باشیم که لابد راه رفتن را بسته است. فارغ از اینکه مقصر کیست، نتیجه یکی ست، منِ مخاطب که تشنه دیدن هستم، سیراب دانستن نخواهم شد.
آیا مخاطب از دستگاههای عریض و طویلی که وظیفهشان چنین تولیداتی است انتظار تسهیلگری ندارد؟ آیا مستندسازها نباید دست بنجبانند؟ یک سال زمان کمی برای تولید است؟ ما وظیفهی آگاهی بخشی به بدنهی جامعهی خودمان که سوالات بنیادین درباره چرایی رویدادهای اینچنینی میپرسند، نداریم؟ ما مدیون خون آن مظلومان و مجاهدان نیستیم که در صف اول مقابله با استکبار جان شیرینشان را نهادهاند؟ مگر ناقوس جنگ را از ارض موعود نمیشنویم؟ مگر این زمان نیست که ما را با خود میبرد؟
منبع: روزنامه ایران