مستند «فصلی که گم شد» ساخته مهدی قنواتی درباره دختری است که تن به ازدواجی تحمیلی میدهد.
به گزارش روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، ونوس بهنود: در سیستان همچنان اختیار زنان در دست مردان است. تصمیم مرد سرنوشت محتوم زن شمرده میشود حتی اگر برآیند آن زندگی دختری همچون کوثر باشد.
در چهارمین روز از هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینما حقیقت» مخاطبان به تماشای فیلمی نشستند که همزمان از سنتهای غلط و تصمیمات اشتباه برای زنان و محیط زیست پرده برمیداشت.این همزمانی چندان بیراه نیست چرا که زن و زایش با طبیعت گره خورده است.
مهدی قنواتی در مستند « فصلی که گم شد» داستان خود را بر مبنای بریدهای از زندگی دختری به نام کوثر قرار داده است. دختری که در کلاس یازدهم به ازدواج اجباری تن میدهد و از درس و مشق باز میماند.
سیلی از تغییرات در مدت زمان کوتاهی چنان بر کوثر میگذرد که گویی خشکسالی برهامون.
ارتباط دهی مداوم زیست بوم با باورها
قنواتی در اثر خود هر چند داستان زندگی کوثر را محور قرار داده است اما سرنوشت گروهی از آدمهایی که در منطقه سیستان زندگی میکنند را جلوی دوربین میبرد. اینکه در مدت کوتاهی هامونی که محل حیات منطقه بود خشک شده و کودکان بر بستر آن گُل کوچک علم میکنند و اینکه همین خشکسالی باعث مهاجرتهای اجباری از روستاها به شهرهای اطراف و خالی از سکنه شدن روستاها میشود.
کوثر چونان هامون برآیند تصمیمات غلط است. او دوست دارد درس بخواند اما با ازدواج در کلاس یازدهم و سپس بارداری و بچه داری از درس باز میماند. فکر میکند اگر تلاشش را مضاعف کند همه چیز درست میشود. اما اطرافیان همیار و حامی او نیستند. در ظاهر هیچ کس عملاً با درس خواندن او مخالفت نمیکند اما این طبیعتیترین حق او را در کارهای زیادی که تحمیل میکنند از او میگیرند.
اما واقعیت تلختر، انفعالی است که گرفتار اهالی روستا شده است. مردان روستا کارها را به انتخاب خود زنانه مردانه کردهاند. زنان در خانه برای فرزندآوری. مردان در بیرون از خانه برای تامین معیشت.اجازه تحصیل و ازدواج در دست مردان. تا جایی که کهنسالی میگوید نباید گذاشت پسری که به بلوغ رسید تنها بماند. اینطور که باشد چشم و گوشش باز میشود و رفیق باز میشود.
قنواتی در اثر خود نشان میدهد که همین پسرانی که در سنین پایین برای ازدواج تشویق میشوند شاید حتی شغلی ندارند. یا برای تامین مخارج زندگی به شهرهای دیگر میروند و کار میکنند. در نتیجه در فرصت غیبت آنها زنها امور خانه را حتی اگر کار سنگینی باشد انجام میدهند.
هامون خشک شد چون آرزوها
اما تماشای مستندهایی از این دست که تماشاگران آن خود هنرمندان و اهالی هنر با لباسهای تمیز و مرتب و سفرههای در خانههای مجلل است، چه تاثیری دارد؟ آیا این مستند به دست مسئولی که میتواند حتی شده اندک در خشکسالی هامون ممانعت ایجاد کند، میرسد؟ یا آن سیاست گذاری که قانون حقوق زنان را اجرا میکند؟ سینما حقیقت این فرصت را فراهم کرده تا این حرفها زده شود شاید گوشی شنوا باشد.
آرزوهای کوثر در فصلی از زندگی او در کودکیاش دفن میشود درست به مانند آب زلالی که خشکیده است.
کوثر و نسلهای پس و پیش از او همچنان با همان روال به زندگی ادامه میدهند و حقوق اولیهشان را مردان تصمیم میگیرند.
ماهیهای کوچک هامون به جای تور، مرده گیری میشوند. با کم شدن آب دانه دانه جان میدهند و مردم محلی به خوردن آنها عادت کردهاند. همچون نوشیدن باورهای غلط.