شنبه 21 تير 1404   |   اخبار مرکز    |    فرزانه فروتن ایران مدار ما ، مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی ، فیلیمو

مجذوب آنهایی هستم که از دل سختی ردی ماندگار بر جای گذاشتند

مجذوب آنهایی هستم که از دل سختی ردی ماندگار بر جای گذاشتند

سیدجواد میرهاشمی می‌گوید فیلم مستند، این امکان را به ما می‌دهد که با روایتی دقیق و هنرمندانه، ابعاد مختلف زندگی و اندیشه‌های بزرگان فرهنگ و هنر را به تصویر بکشیم و آنها را زنده نگه داریم.

به گزارش روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، سید جواد میرهاشمی کارگردان مستندهای فرزانه فروتن ایران مدار ما، فیلسوف گفت‌وگو،خون است دلم برای ایران و از پاریز تا پاریس (تولید مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی) است، این مستندها این روزها در پلتفرم فیلیمو قابل تماشاست. با جواد میرهاشمی درباره اکران آنلاین فیلم‌هایش صحبت کرده‌ایم.

* چهار مستند شما؛ فرزانه فروتن ایران مدار ما، فیلسوف گفت‌وگو، خون است دلم برای ایران و از پاریز تا پاریس این روزها در پلتفرم فیلیمو اکران آنلاین شده، به‌عنوان سوال اول فکر می‌کنید اکران آنلاین مستند در پلتفرمی مثل فیلیمو که از نظر عموم مردم شناخته شده‌تر است، چقدر می‌تواند در جذب مخاطب تخصصی و غیر تخصصی سینمای مستند، تاثیرگذار باشد؟

جواد میرهاشمی: خرسندم از اینکه این فرصت فراهم شده است و امیدوارم این اتفاق تداوم پیدا کند. باور دارم که این نمایش برخط نه تنها موجب رشد کمی و کیفی تولیدات مستند می‌شود، بلکه می‌تواند چرخه اقتصادی را برای همکارانم رونق بخشد و در نهایت، طیف وسیع‌تری از تماشاگران را به دنیای مستند جذب کند.

* به طور کلی نظرتان درباره اکران آنلاین چیست؟ به نسبت اکران حضوری چقدر با آن موافق هستید و فکر می‌کنید برای مستندهای قدیمی‌تر چقدر می‌تواند موقعیت مناسبی باشد که این مستندها برای همیشه در دسترس مردم قرار گیرند؟

اجازه دهید قبل از هر چیز، اصطلاح مستند قدیم و جدیدم را نپذیرم. باور دارم که فیلم مستند هیچگاه کهنه نمی‌شود و تاریخ مصرف ندارد. مستندها روایتگر لحظات و دیدگاه‌هایی هستند که همیشه ارزشمنداند.

اما در پاسخ به سوال شما، اکران آنلاین در یک پلتفرم، فرصت‌های بی‌نظیری را برای دیده شدن مستندها فراهم می‌کند؛ دسترسی گسترده‌تر، به‌ویژه برای مخاطبانی که امکان حضور در سالن‌های سینما را ندارند، بسیار حائز اهمیت است، این چرخه نمایش، به ویژه برای هنرجویان و دانشجویان سینما، فرصتی فراهم می‌آورد تا گذشته را بهتر بشناسند و از تجربیات فیلمسازان پیشین بهره ببرند.

دسترسی هدفمند و سازماندهی‌شده به فیلم‌های مستند، قطعا به پویایی و رشد این ژانر کمک خواهد کرد. این پلتفرم‌ها می‌توانند نقش مهمی در معرفی آثار مستند به نسل‌های جدید و حفظ میراث سینمایی ما ایفا کنند. جا دارد به سهم خود و عوامل فیلم‌هایم از بانیان این حرکت ارزشمند تشکر کنم.

* باتوجه به سال تولید مستند‌ها از صحبت درباره فرزانه فروتن ایران مدار ما شروع می‌کنیم؛ این فیلم مستند به روایت زندگی استاد ایرج افشار محقق، مورخ و کتاب‌شناس می‌پردازد، پیش از هر چیز باید در این اثر، به اهمیت شخصی پرداخت که موضوع مستند به او اختصاص دارد، چرا ایرج افشار را برای ساخت مستندی بلند انتخاب کردید؟ زندگی‌ای که سرشار از اطلاعات است و در مستند نیز این حجم از اطلاعات به چشم می‌خورد.

انتخاب استاد ایرج افشار برای ساخت مستند، نه صرفا به دلیل حجم بالای اطلاعات و دانش ایشان، بلکه به واسطه نقش بی‌بدیل‌شان در حفظ و اشاعه فرهنگ و تاریخ ایران بود. استاد افشار صرفا یک کتابدار یا فهرست‌نویس نبودند بلکه حافظه‌ای سیال و متحرک از ایران بودند. دغدغه اصلی ما، تصویر کردن این عشق و تعلق خاطر عمیق به ایران بود.

ما در عصری زندگی می‌کنیم که هویت‌های ملی در معرض تهدید قرار دارند. استاد افشار، با سلوک و دانش خود، نمونه‌ای ارزشمند از یک ایرانی اصیل و متعهد بودند. تلاش کردیم تا در این مستند، نه فقط زندگی‌نامه ایشان را روایت، بلکه این مفهوم عمیق را به مخاطب منتقل کنیم که ایران‌دوستی فراتر از یک شعار، یک شیوه زندگی و یک مسئولیت تاریخی است.

از طرف دیگر حجم بالای اطلاعات در مستند، نه تنها جنبه‌ای فنی و پژوهشی دارد، بلکه تلاشی‌ست تا مخاطب را در دریای دانش و عشقی غرق کند که استاد افشار به آن تعلق داشتند. امیدوارم توانسته باشیم گوشه‌ای از این عظمت را به تصویر بکشیم.

افتخار شاگردی استاد افشار در طول پژوهش و ساخت فیلم، فرصتی بود که نصیبم شد. صائب تبریزی می‌فرمایند: فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان/ پیاله گیر که شبگیر می‌کند مهتاب

* ابتدای مستند اشاره کرده‌اید که بسیاری از تصاویر مدت‌ها پیش ضبط شده‌اند؛ آیا پیش از شما کسی قصد ساخت مستند درباره آقای افشار را داشته و طی ساخت این مستند به دست شما رسیده است یا خودتان این تصاویر را ضبط کرده بودید؟ به طور کلی آرشیو به دست آمده چگونه جمع‌آوری و چه قسمت‌هایی از مستند توسط تیم شما فیلمبرداری شده است؟

- جز بخشی از سفرهای استاد افشار که توسط فرزندشان، آقا بهرام، در اختیارم قرار گرفت، باقی فیلم‌ها محصول برداشت‌های خودم است، البته با دوربین‌های مختلف در سال‌های متوالی. تصور می‌شود این فیلم آرشیوی باشد که این نیت ما از ابتدا در تدوین بوده است.

* باتوجه به فرمایش خودتان، این مستند توسط آرشیوهایی که خودتان طی زمان‌های مختلف فیلم‌برداری کرده بودید ساخته شده است؛ ساخت مستندهای آرشیومحور در زمان تحقیق و تدوین پرزحمت‌تر هستند به‌خصوص که به شخصیت‌های بزرگی چون ایرج افشار می‌پردازند و اهمیت موضوع بالاتر می‌رود، درهرصورت فیلمساز دوست ندارد جایی را از قلم بیندازد، می‌توانید درباره این مراحل به ما توضیحاتی دهید.

ساخت مستندهای آرشیومحور یک فرایند چالش‌برانگیز و نیازمند دقت، تعهد و سازماندهی بالاست. این پرسش مصداق شعری از بیدل دهلوی است: تلاش مطلب نایاب ما را داغ‌ کرد آخر/ جهانی رنج‌گوهر برد جز دریا نشد پیدا. چالش‌های این مهم مثنوی هفتاد من است که مراحل بسیار زیادی را شامل می‌شود و کلاس درسی‌ست برای خود.

* ساخت مستند درباره شخصیت‌هایی که دیگر حضور ندارند و زنده نیستند، یکی از سخت‌ترین کارهاست، به‌خصوص کسانی که همچون ایرج افشار، زندگی پر باری داشته‌اند، کدام قسمت‌های زندگی این شخصیت بود که فکر می‌کنید به آن نپرداختید؟

- ساخت مستند درباره شخصیت‌های ادیب، همواره با دشواری‌هایی همراه است به ویژه زمانی که با چهره‌ای چون استاد ایرج افشار روبه‌رو باشیم؛ ایشان تنها یک کتابدار یا پژوهشگر نبودند، بلکه یک تاریخ زنده بودند. چالش اصلی، تلاش برای عبور از روایت‌های سطحی و رسیدن به کنه شخصیت ایشان بود، باید لایه‌های مختلف زندگی او را باز می‌کردیم، از دلبستگی‌اش به ایران و فرهنگ‌اش تا وسواس‌اش در مستندنگاری و شیفتگی‌اش به کتاب.

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها، اطمینان از اعتبار منابع و روایت‌ها بود. هرچه زمان می‌گذرد، غبار فراموشی بیشتر بر چهره‌ها می‌نشیند. تلاش ما بر این بود که با اتکا به اسناد، نامه‌ها، خاطرات شفاهی و مصاحبه با نزدیکان و همکاران ایشان، تصویری تا حد ممکن دقیق و بی‌طرفانه ارائه دهیم. با این حال، یقین دارم که ابعاد ناشناخته‌ای از زندگی ایشان همچنان باقی مانده است به عنوان مثال، در مستند نتوانستیم به طور کامل به نقش بنیادین او در شکل‌گیری و توسعه کتابخانه‌های تخصصی در ایران بپردازیم یا به دلیل محدودیت زمانی، نتوانستیم به تمام شاگردان و کسانی که از دانش و تجربیات ایشان بهره برده‌اند، فرصت اظهار نظر دهیم و یا وجه عکاسی ایشان و سفرنامه‌نویسی‌شان و ...

با وجود تمام تلاش‌ها، مستند ما تنها تلاشی است برای ادای احترام به این شخصیت بزرگ. امیدوارم این اثر، انگیزه‌ای برای پژوهشگران و علاقه‌مندان باشد تا زوایای پنهان زندگی و اندیشه‌های ایرج افشار را بیشتر بکاوند.

باید اعتراف کنم که قدم گذاشتن در این مسیر، قدم گذاشتن بر لبه تیغ است. به عنوان فیلمساز، احساس مسئولیت سنگینی می‌کنم، ما با اسنادی سر و کار داریم که هرگز نمی‌توانند تمام حقیقت را بازتاب دهند، مصاحبه‌ها، خواه ناخواه، تحت تاثیر دیدگاه مصاحبه‌کننده و مصاحبه‌شونده هستند، یادداشت‌ها نیز ممکن است حاوی برداشت‌های شخصی یا حتی تحریف واقعیت باشند.

به نظر من، کلید اصلی، شفافیت است؛ باید به مخاطب گوشزد کنیم که با روایتی روبه‌رو هستند، نه با تمام حقیقت. باید منابع اطلاعاتی خود را به دقت ذکر کنیم و به اختلاف نظرها و دیدگاه‌های مختلف احترام بگذاریم. هدف نباید اثبات یک فرضیه یا تطهیر یک شخصیت، بلکه باید ایجاد بستری برای تفکر و گفت‌وگو باشد.

بهترین مستندها، مستندهایی هستند که ذهن مخاطب را درگیر می‌کنند و او را به جست‌وجو و تحقیق بیشتر ترغیب می‌کنند. درنهایت، قضاوت درباره شخصیت‌های تاریخی باید بر عهده خود مخاطب باشد، وظیفه ما، فراهم کردن ابزار و اطلاعات لازم برای این قضاوت است. 
دراز سخنی‌ام را بگذارید به حساب خصلت معلمی و دیدار معلمانم در هر فیلم...


* تصنیفی با نام ایرج ایران  به آهنگسازی استاد مجید درخشانی برای مستند فرزانه فروتن ایران مدار ما ساخته شده است. این اثر، بازتابی از اندیشه‌های و تلاش‌های فرزانه فروتن، پژوهشگر و ایران‌شناس برجسته، به شمار می‌رود، درباره آهنگسازی این مستند می‌توانید توضیح دهید؟ آهنگسازی چگونه صورت گرفت و چگونه به این نتیجه رسید؟

 آهنگسازی برای مستند فرزانه فروتن ایران مدار ما مسیری پر فراز و نشیب اما در عین حال، بسیار الهام‌بخش بود. استاد درخشانی، با درک عمیق از شخصیت و اندیشه‌های فرزانه فروتن، سعی داشتند تا موسیقی‌ای خلق کنند که بازتابی از روحیه وطن‌پرستی، دانش‌دوستی و تواضع ایشان باشد.

ایده اصلی آهنگسازی، خلق فضایی بود که هم یادآور موسیقی اصیل ایرانی باشد و هم بتواند حس معاصر بودن و پویایی اندیشه‌های فروتن را منتقل کند به همین دلیل از تلفیق سازهای سنتی با تکنیک‌های نوین آهنگسازی استفاده شد.

انتخاب تصنیف ایرج ایران به عنوان محور اصلی موسیقی مستند، انتخابی هوشمندانه بود. این تصنیف، با شعری پرمعنا و لحنی تاثیرگذار، به خوبی توانست جایگاه فرزانه فروتن در ایران‌شناسی و عشق و علاقه‌ ایشان به وطن را به تصویر بکشد.

در روند آهنگسازی، تلاش بر این بود تا موسیقی، مکمل تصاویر و گفتار متن باشد و به درک بهتر مخاطب از شخصیت و اندیشه‌های فرزانه فروتن کمک کند. به همین دلیل، موسیقی در لحظات مختلف فیلم، با توجه به محتوا و مضمون آن، تغییر می‌کند. در صحنه‌هایی که به دستاوردهای علمی و پژوهشی فروتن اشاره می‌شود، موسیقی حالتی حماسی و پرشور دارد. در صحنه‌هایی که به زندگی شخصی و خاطرات ایشان می‌پردازد، موسیقی لطیف و احساسی می‌شود.

به طور کلی، آهنگسازی برای مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما»، تلاشی بود برای ادای احترام به مقام شامخ یک ایران‌شناس برجسته و انتقال حس وطن‌پرستی و دانش‌دوستی به مخاطب.

* از پاریز تا پاریس روایتی از زندگی و اندیشه‌های دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، مورخ، نویسنده و ادیب نامدار می‌پردازد با استقبال خوبی مواجه شد اما همواره این سوال مطرح بوده که چرا شما به سراغ ساخت فیلم‌هایی با محوریت چهره‌های فرهنگی و تاریخی می‌روید؟ دلیل این انتخاب چیست؟ و چه علاقه‌ای شما را به این نوع شخصیت‌نگاری سوق می‌دهد؟

اول از هر چیز، خواست استاد ایرج افشاربرای ادامه ساخت این نوع فیلم‌ها بود؛ این فیلم به خواست استاد افشار شکل گرفت و دکتر باستانی‌پاریزی مورخ طناز و شیرین‌سخن، بزرگ‌ترین جرقه و نیروی محرکه فیلم شد. البته این استاد افشار بود که راه را به من نشان داد و مسیر را هموار کرد.

احساس می‌کنم در گوشه‌ای از این هستی، ایشان ناظر این فیلم‌هاست و این فیلم هم در حیات این ۲ بزرگوار ساخته شد البته که در مقابل آثار سترگ و پُربرگ و باری که از ایشان به یادگار مانده است، این فیلم‌ها مصداق «لیکن دانی که رسم موران باشد/ پای ملخی نزد سلیمان بردن» است. فکر می‌کنم که زندگی و اندیشه‌های این شخصیت‌ها، گنجینه‌ای ارزشمند برای نسل‌های آینده هستند. آن‌ها با تلاش و پشتکار خود، بخشی از تاریخ و فرهنگ ما را رقم زده‌اند.

علاقه من به این نوع شخصیت‌نگاری، از یک سو به دغدغه‌های شخصی‌ام برمی‌گردد؛ من همواره مجذوب داستان‌های زندگی انسان‌هایی بوده‌ام که با وجود سختی‌ها، توانسته‌اند اثری ماندگار از خود به جای بگذارند. از سوی دیگر، معتقدم که سینما می‌تواند ابزاری قدرتمند برای انتقال این داستان‌ها به مخاطبان گسترده‌تر باشد. فیلم مستند، به ویژه، این امکان را به ما می‌دهد که با روایتی دقیق و هنرمندانه، ابعاد مختلف زندگی و اندیشه‌های این بزرگان را به تصویر بکشیم و آن‌ها را برای همیشه زنده نگه داریم. کسی را دیگر مانند دکتر باستانی‌پاریزی نخواهیم یافت.

* آیا شما را باید یک مورخ یا ادیب دانست که از ابزار سینما برای روایت تاریخ استفاده می‌کنید یا یک فیلمساز که از تاریخ به عنوان بستری برای روایت قصه‌های خود بهره می‌برد؟ تحصیلات شما چیست؟ چرا همیشه این شک بین خبرنگاران و منتقدان وجود دارد که شما دانش‌آموخته سینما هستید یا تاریخ و ادبیات؟ آیا این دوگانگی، به خود شما هم منتقل شده است؟

همواره تلاش کرده‌ام که از این دسته‌بندی‌های مطلق پرهیز کنم. تاریخ و سینما ۲ روی یک سکه‌اند؛ تاریخ، ماده اولیه و بستری غنی برای خلق داستان‌های سینمایی است و سینما، ابزاری قدرتمند برای بازنمایی و تفسیر تاریخ. تحصیلات آکادمیک من سینماست، کارشناسی فیلم‌سازی گرایش تدوین و کارشناسی ارشد تهیه‌کنندگی مستند دارم و اکنون نیز معلم دانشگاه صداوسیما هستم، جایی که از آن فارغ‌التحصیل شده‌ام. 

کتمان نمی‌کنم که علاقه‌مند به مطالعه تاریخ و ادبیات بوده و هستم و به صورت مستمع آزاد در کلاس‌های علوم انسانی شرکت می‌کردم و اکنون هم اگر فرصت دست دهد، می‌روم. از شوربختی‌ام این است که تحصیلات آکادمیک تاریخ و ادبیات فارسی ندارم ولی از بخت‌یاری سینما باعث شده است که به تاریخ و ادبیات هم مراجعه کنم اما همواره به مطالعه تاریخ و ادبیات علاقه‌مند بوده‌ام و این مطالعات، نقش مهمی در شکل‌گیری فیلم‌هایم داشته‌اند.

خودم را یک راوی می‌دانم، کسی که سعی می‌کند با استفاده از ابزار سینما، داستان‌ شخصیت‌هایی را روایت کند که دوست‌شان داریم، این داستان‌ها ممکن است ریشه در تاریخ، ادبیات یا هر حوزه دیگری داشته باشند، مهم این است که این داستان‌ها بتوانند با مخاطب ارتباط برقرار کنند و او را به فکر وادارند. شاید این دوگانگی که به آن اشاره کردید، ناشی از همین رویکرد میان‌رشته‌ای باشد. معتقدم که هنر، مرز نمی‌شناسد و هنرمند، باید آزادانه از هر ابزاری که در اختیار دارد برای بیان دیدگاه و دغدغه‌های خود استفاده کند.

چون بحث تاریخ است بگذارید از ابوالفضل  بیهقی درسی که گرفتم مثالی آورم؛ بسیاری از پژوهشگران، «تاریخ بیهقی» را با «شاهنامه» حکیم ابوالقاسم فردوسی، سخن‌سرای هم‌عصر او، به عنوان گران‌سنگ‌ترین اثر شعر حماسی ایران و جهان مقایسه کرده و اثر بیهقی را بلندترین قله نثر فارسی دانسته‌اند: «غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنائی بزرگ افراشته گردانم چنان‌که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را.... در تاریخی که می‌کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی یا تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را بلکه آن گویم که خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند...»

در مستند شخصیت‌نگار، فیلم‌ساز نباید شیفته شخصیت باشد. به قول استاد افشار و دکتر باستانی‌پاریزی؛ اگر بیهقی و ناصر خسرو در حال حاضر زندگی می‌کردند؛ قطعا عکاس یا فیلم‌ساز مستند می‌شدند.

به قول دکتر باستانی‌پاریزی چندمین حرف آخر؛ حرف که تمامی ندارد ... یک درس مهم از این بزرگان گرفتم که باید با حروف زر نوشت: «رنج مردم از سه چیز است از وقت پیش می‌خواهند و از قسمت بیش می‌خواهند و از آن دیگران از آن خویش می‌خواهند.»

*مستند «خون است دلم برای ایران»؛ از دیگر شخصیت‌نگاری‌های شماست که به اکران آنلاین درآمده است. این فیلم به زندگی استاد منوچهر ستوده می‌پردازد، چرا این شخصیت را برای ساخت مستند انتخاب کردید و ساخت آن چقدر طول کشید؟ از خاطرات‌تان با استاد ستوده برای ما بگویید.

عکس استاد در کتابخانه‌ام است و شعری که سر لوح زندگی‌ام شد: «بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود/ در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی» «خون است دلم برای ايران» که ساخت آن حدود سه سال طول کشید، بیش از یک مستند، ادای دینی‌ست به نسلی که با عشق و امید به وطن، عمر خود را وقف اعتلای آن کردند، ستوده، نمونه‌ بارز این نسل بود. انتخاب ایشان برای مستند، نه فقط به دلیل جایگاه علمی و فعالیت‌های موثرشان در حوزه بلکهدبه دلیل قلب بزرگ و دغدغه‌های عمیق‌شان بود. ایشان تجسم وطن‌پرستیِ بی‌ادعا بودند. خاطرات من با استاد، آمیزه‌ای از درس و دوستی است؛ از جلسات پرشور نقد و بررسی فیلم گرفته تا صحبت‌های صمیمانه درباره‌ آینده‌ سینمای ایران. ایشان همیشه مشوق من بودند و با وسواس و دقتی مثال‌زدنی مرا در مسیر فیلمسازی راهنمایی می‌کردند.

استاد ستوده به معنای واقعی کلمه، یک ایران‌دوست به شمار می‌رفت، عشق به ایران در تار و پود وجودش تنیده و این عشق، محور اصلی زندگی و فعالیت‌هایش بود به همین دلیل وقتی تصمیم گرفتم مستندی درباره‌ وطن‌پرستی بسازم، هیچ شخصیتی به اندازه ایشان شایسته‌ محوریت این روایت نبود. «خون است دلم برای ایران» تلاش کوچکی‌ست برای زنده نگه داشتن نام و یاد ایشان و ترویج همان عشق و امیدی که در قلب استاد ستوده شعله‌ور بود.

*همانطور که گفتید عِرق به ایران و وطن‌دوستی از گوشه گوشه این مستند نمایان است حتی از نام مستند، نمایش ایران‌دوستی در این مستند چقدر مخاطبان را احساساتی کرد؟

-تصور بر این بود نام فیلم برگرفته از دیوان اشعار شاعران بزرگی چون میرزاده عشقی، ملک‌الشعرای بهار و ایرج میرزاست و در سال‌های 87 و 88  با مقاومت‌هایی روبه‌رو شد، گویا تصور بر این بود که تداعی‌گر اشعار ایشان است. در آن زمان برخی، ناآگاهانه پیشنهاد حذف نام فیلم را مطرح کردند، درک نمی‌کردند که زنده‌یاد ستوده نه تنها ایران‌شناسی برجسته بود بلکه ذوقی شعری عمیق و مراودات شعری فراوانی با پدرشان داشت اما پیش از این فیلم، کسی از این شعر اطلاعی نداشت.

ایشان عشقی وصف‌ناشدنی به ایران داشتند؛ خاطره‌ای دارم از ایشان که وقتی آرامگاه باشکوه امیراسماعیل سامانی را دید، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که گفت قلم‌ام از وصف این زیبایی و شکوه معماری عاجز است. تنها کاری که توانستم بکنم این بود که سجده کردم و به معماران آن دوران آفرین گفتم. به اعتقاد من، گریه ستوده در ستایش آرامگاه سامانی، زیباترین نوشته‌اش بود.
هر بار این خاطره را تعریف می‌کردند چهره‌شان دگرگون می‌شد.

ستوده به سنت قدما عکس خود را برایم امضا کرد و بیتی از حافظ نوشت که بسیار دوست داشت و تابلوی آن نیز در خانه‌اش آویزان بود: بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود/ در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

این بیت، چکیده فلسفه زندگی او بود؛ پندی گران‌بها که مرا از نگرانی روزگار دور می‌کند و یادآوری می‌کند که حتی اگر زیر و رو شدی، باز هم امید داشته باش. امیدوارم این حس، از طریق مستند به مخاطبان هم منتقل شود و آن‌ها نیز بتوانند عمق عشق ستوده و عشق من به این خاک را درک کنند.

* خون است دلم برای ایران در زمان حیات ایشان ساخته شده است، نظر منوچهر ستوده درباره این مستند چه بود؟

- ای کاش خود ایشان در قید حیات بودند و از زبان خودشان این موضوع را می‌شنیدید اما حقیقت این است که راضی بودند. من نباید این را بگویم، من نباید به عنوان صاحب اثر مستند، تایید شدن یا نشدن را اعلام کنم، این موضوع باید از جانب خود سوژه مطرح شود. در هرصورت من خوشحالم که فرصت ثبت زندگی پربار ایشان را داشتم.

استاد سخن سعدی شیرازی می‌فرمایند: «مشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید. دانا چو طبله عطار است خاموش و هنرنمای و نادان خود طبل غازی بلند آواز و میان تهی.» امیدوارم فیلم‌هایم را تماشاگران بپسندند و در تاریخ ایران به یادگار بمانند.

* این مستندها پیش از این در فضای سینمایی اکران شده‌اند، حال و هوای مخاطبان حین دیدن آن‌ها را می‌توانید توضیح دهید؟ نظر مخاطبان درباره این مستندها چه بود؟

- اکران این مستندها در سینما تجربه‌ای بسیار ارزشمند بود، به‌طور کلی، مخاطبان با دقت و کنجکاوی به تماشای این آثار نشستند. فضایی که در سالن‌های سینما حاکم می‌شد، آمیزه‌ای از سکوت، تفکر و همدردی بود، بسیاری از تماشاگران پس از تماشای فیلم‌ها با ما تماس گرفتند و احساس خود را نسبت به محتوای مستندها بیان کردند. واکنش‌ها بسیار متفاوت بود اما نقطه مشترک اغلب آن‌ها، تاثیر عمیق این مستندها بر خودشان بود؛ برخی تحت تاثیر روایت‌های انسانی فیلم‌ها قرار گرفته بودند در حالی که برخی دیگر از دیدن واقعیت‌های ناگفته‌ای که در این آثار به تصویر کشیده شده بود، شوکه شده بودند.

خوشبختانه اکران مستندها تاثیر مثبتی بر دیده شدن و فروش آثار دکتر ستوده، به ویژه کتاب‌های نایاب ایشان، داشت. این نشان می‌دهد که مخاطب تشنه دانستن و آگاهی یافتن است و اکران این مستندها توانست دریچه‌ای به سوی درک عمیق‌تری از مسائل مطرح شده در آثار دکتر ستوده بگشاید. امیدوارم این روند ادامه داشته باشد و فرصتی فراهم شود تا آثار بیشتری از این دست به مخاطبان ارائه شود.

* اکثر مستندهای شما یا باید گفت همه آن‌ها، شخصیت‌نگاری هستند. چرا به این نوع مستندسازی علاقه دارید؟ تاکنون به ساخت مستندی با موضوع یا شیوه روایتی دیگر فکر کرده‌اید؟

علاقه‌ام به مستند شخصیت‌نگاری به وجود کتاب در خانه‌مان برمی‌گردد، به روزنامه و مجله‌خوانی‌های پدر و مادر و کتابخانه عمویم، من در میان کتاب بزرگ شده‌ام. هم‌صحبتی یا هم‌نشینی با نویسنده یا مترجم کتاب همیشه برایم یک رویا بود، «چرا اینگونه نوشتی؟» این سوال همیشگی من است. الان هم گه‌گاه خواب نویسندگان را می‌بینم و پرسش‌های بی‌شمار. الان هم به دنبال یافتن پاسخ این پرسش هستم و فیلم‌هایم نیز درباره همین مضمون هستند. اگر یک روز با فردوسی همنشین باشم، دقیقا همین سوالات را از او خواهم پرسید و اصلا یکی از مستندهایم همین است: «رویارویی با حکیم فردوسی در فیلم مستند شخصیت‌نگار» اگر فردوسی به خوابم آید یا با او هم‌سفره شوم؛ رویارویی‌ام با او چگونه خواهد بود و از ایشان چه باید بپرسم؟ امیدوارم دوباره خوابش را ببینم!

حکیم فردوسی، نه فقط یک شاعر، بلکه یک حکیم و فیلسوف بزرگ است. او در «شاهنامه»، نه تنها داستان‌های حماسی را روایت می‌کند، بلکه به عمیق‌ترین مسائل انسانی و اخلاقی نیز می‌پردازد. فردوسی به خرد به عنوان ابزاری حیاتی در زندگی انسانی ایمان دارد. او در آثارش بر اهمیت تفکر و عقل تحکیم می‌کند و معتقد است که انسان باید با خرد خود تصمیم‌گیری کند. خرد در نگاه او نه‌ تنها در راستای رسیدن به اهداف فردی، بلکه به‌عنوان وسیله‌ای برای دستیابی به خیر عمومی نیز مهم است. برای من، «شاهنامه» یک منبع الهام بی‌پایان است و همواره سعی کرده‌ام از درس‌های آن در زندگی و فیلمسازی‌ام استفاده کنم. گاه در خلوتم هجوم پرسش‌ها کمک‌ام می‌کند و گاهی هم زندگی روزمره را به چالش می‌کشد. «دردی گزنده، چون نیِ نیش دار، اما ز عمقِ این سیاهیِ شب، روید امید، چون نرگسِ بهار». به هر حال هر نویسنده یک عطر و بوی خاص خودش را دارد.

ساخت مستند شخصیت‌نگار، هم رنج دارد و هم لذت؛ رنجش از این بابت است که باید به لایه‌های پنهان یک شخصیت نفوذ کنید، باید به دنبال نقاط عطف زندگی‌اش بگردید و بتوانید آن‌ها را به درستی روایت کنید، گاهی این مسیر، طاقت‌فرسا و پر از چالش است اما لذت‌اش هم در همین است، اینکه فرصت پیدا می‌کنید تا با انسان‌های بزرگ و تاثیرگذار هم‌کلام شوید، از تجربیات آن‌ها بیاموزید و بخشی از زندگی‌شان را برای همیشه ثبت کنید، یک افتخار بزرگ است. هر دیدار و هر گفت‌وگو، برای من یک کلاس درس بوده است و من همیشه شاگردی مشتاق بوده‌ام.

این نوع مستندها یک جور جاودانگی است؛ ما با ساخت این مستندها، نه تنها تصویر شخص را ثبت می‌کنیم، بلکه اندیشه‌ها، احساسات و میراث او را نیز برای نسل‌های آینده حفظ می‌کنیم. این همان چیزی است که من در مستندهایم به دنبالش هستم. تفاوت مستندهای قدیمی‌تر و جدیدتر، شاید در تکنیک‌های فیلمسازی باشد اما جوهره اصلی مستند شخصیت‌نگار که همان روایت صادقانه و دقیق از زندگی یک انسان است، همیشه ثابت می‌ماند.

مستند شخصیت‌نگار همیشه شادابی و طراوات خاص خودش را در بر دارد؛ «گاهی تلخ و گزنده و گاهی شیرین» و به قول ساسان مهرگان «رنجی بُوَد به جان، بسی ناخوش‌گوار، لیک از دلش، روید امید، چون بهار. جان‌کاه است و جان‌آفرین، این دردِ عشق».

*هر چهار مستند شما در فیلیمو با تاکید مناسب برای بالای ۱۵ سال به اکران درآمده‌اند، چقدر با این موضوع موافقید و فکر می‌کنید مستندهایی که به شخصیت افراد مهمی مثل این اشخاص می‌پردازند، چرا باید برای سنین خاصی نامناسب اعلام شوند؟

عجبا و واحیرتا! باید بگویم جالب است! من فیلمسازم، دغدغه‌ام روایت درست و صادقانه از زندگی آدم‌هاست، چه آن آدم‌ها تاثیرگذار باشند و چه نه. وقتی سراغ زندگی یک شخصیت می‌رویم، سعی می‌کنیم تمام زوایای پنهان و آشکار را بررسی کنیم. طبیعتا این شامل پرداختن به جنبه‌های پیچیده، چالش‌ها و حتی شاید اشتباهات آن‌ها هم می‌شود.

این‌که رده‌بندی سنی برای یک مستند در نظر گرفته شود، در اصل موضوع بدی نیست. به هر حال، محتوای تصویری می‌تواند تاثیرات مختلفی روی افراد با سنین متفاوت داشته باشد اما به نظر من، باید دید مبنای این رده‌بندی چیست؟ آیا منظور این است که پرداختن به ابعاد تاریک‌تر زندگی یک شخصیت یا نشان دادن واقعیت‌های تلخ، برای افراد زیر ۱۵ سال مضر است؟ من فکر می‌کنم برعکس، گاهی اوقات همین واقعیت‌ها هستند که می‌توانند برای جوانان آموزنده باشند و آن‌ها را برای مواجهه با چالش‌های زندگی آماده کنند. مگر فیلم‌هایم وجه تاریک یا زننده یا خشن دارند؟ که من نمی‌دانم! سیاست دوستان را نمی‌دانم.

متاسفانه، گاهی این رده‌بندی‌ها به نوعی سانسور خودخواسته تبدیل می‌شوند یعنی ما به دلیل اینکه از واکنش‌های احتمالی بترسیم، سعی می‌کنیم موضوعات حساس را حذف کنیم یا کمرنگ نشان دهیم در حالی که رسالت یک فیلم‌ساز یا مستندساز اتفاقا زیر ذره‌بین بردن همین مسائل است.

درباره مستندهای خودم هم باید بگویم، من سعی کردم با نهایت صداقت به زندگی شخصیت‌ها بپردازم، ممکن است در روایت من، مسائلی مطرح شده باشد که از نظر برخی افراد برای مخاطب جوان مناسب نباشد که قطعا با این گزاره مخالفم، معتقدم که این جوان‌ها، اتفاقا باید با این مسائل آشنا شوند، باید یاد بگیرند که هیچ شخصیتی بی‌عیب و نقص نیست و همه ما در معرض خطا هستیم. مهم این است که از اشتباهات خود درس بگیریم و سعی کنیم انسان بهتری باشیم.

این فیلم‌ها می‌تواند نقشه راه زندگی جوانان باشد، چرا محدودیت سنی؟ ندانم! امیدوارم که در فیلیمو و سایر پلتفرم‌ها، رده‌بندی سنی با دقت و وسواس بیشتری انجام شود و مبنای آن، صرفا حذف و سانسور نباشد بلکه ارائه اطلاعات دقیق و شفاف به مخاطبان باشد تا آن‌ها بتوانند انتخاب آگاهانه‌تری داشته باشند.

*درحال حاضر چطور؟ مشغول ساخت مستند یا فعالیت دیگری هستید؟

برای من سکون معنا ندارد. ذهن یک فیلمساز همواره درگیر است، درگیر یافتن قصه‌هایی که ارزش گفتن دارند، شخصیت‌هایی که ارزش دیده شدن دارند. هر شب از کتابخانه‌ام صدای نویسندگانی را می‌شنوم که می‌گویند این بار نوبت من است.

شخصیت فراوان است برای ساخت فیلم. مدتی است، مشغول کار بر چند شخصیت ادیب و مورخ هستم. پروژه‌هایی در حال شکل‌گیری هستند اما فعلا نمی‌توانم جزئیات زیادی را فاش کنم. همواره به دنبال روایت‌هایی هستم که به نوعی فراموش شده‌ یا به درستی دیده نشده‌اند. باور دارم که در دل تاریخ و فرهنگ ما، گنجینه‌های ارزشمندی نهفته است که باید کشف و به نسل‌های بعد منتقل شود، شخصیت‌هایی که روی آن‌ها کار می‌کنم، هر کدام به نوعی، بازتابی از تاریخ، فرهنگ و هویت ما هستند.

متاسفانه، تولید فیلم در ایران، به ویژه برای فیلمسازان مستقل، کار آسانی نیست، یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها، یافتن تهیه‌کنندگانی است که به ایده و شخصیت باور داشته باشند. گاهی اوقات مجبور هستم که یک نفره، تمام پروژه را به دوش بکشم. این موضوع، فشار مضاعفی را بر دوش فیلمساز وارد و روند تولید را هم کند می‌کند.

صادقانه بگویم، همیشه امیدوار بوده‌ام. امیدوارم فیلم آخرم را با مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی به انجام برسانم و موافقت کنند، همانند فیلم‌های قبلی‌ام اما واقعیت این است که مکث و صبرم بر شخصیت و شناختم زیاد است. این موضوع گاهی اوقات باعث طولانی شدن روند تولید می‌شود و طبیعتا به حمایت بیشتری نیاز دارد. امیدوارم مسئولان درک کنند که این صبر و مکث، نه از سر اهمال‌کاری بلکه از سر وسواس و تعهد به کیفیت اثر است. سعی کردم سو سو نزنم چراکه به باور زنده‌یاد علی حاتمی «هنر، مزرعه بلال نیست که محصول‌اش بهتر شود. از ستاره‌های آسمان هم یکی می‌شود کوکب درخشان، الباقی،‌ ای، سوسو می‌زند.»

منبع: جوان آنلاین

لینک کوتاه خبر : http://defc.ir/Post/9199/